متن آهنگ ندارد برگ گل طاقت از شادمهر عقیلی

ندارد برگ گل طاقت هجوم خشک سالی را
کسی دیگر نمیفهمد غمه دستان خالی را
در این دنیای وا نفسا که شیطان حکم میراند
دریغا درده انسان را که میفهمد که میداند

شراره آتش عصیان گرفته دامنه ما را
بیا و بانگاه خود بگیر از ما بدما را
بیا مگذار روح ما اسیر دیو و درد ماند
مخواه این روح سرگردان همیشه پشته سد ماند
سوار مرکبی از نور بیا بابیرق توحید
بگیر از ما شب ما را به تیغ شعله خورشید